خدا را،می زنم فریاد،خدارا

خدا،عشق،انسان،باران،مهربان وزندگی

خدا را،می زنم فریاد،خدارا

خدا،عشق،انسان،باران،مهربان وزندگی

شعر۱

 ای رستخیز ناگهان

1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی​منتهاامروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدیخورشید را حاجب تویی اومید را واجب توییدر سینه​ها برخاسته اندیشه را آراستهای روح بخش بی​بدل وی لذت علم و عملما زان دغل کژبین شده با بی​گنه در کین شدهاین سکر بین هل عقل را وین نقل بین هل نقل راتدبیر صدرنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنیمی​مال پنهان گوش جان می​نه بهانه بر کسانخامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علمای آتشی افروخته در بیشه اندیشه​هابر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدامطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتداهم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده رواباقی بهانه​ست و دغل کاین علت آمد وان دواگه مست حورالعین شده گه مست نان و شورباکز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجراو اندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لا یریجان رب خلصنی زنان والله که لاغست ای کیاکاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا

 ای دل چه اندیشیده ای

1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
ای دل چه اندیشیده​ای در عذر آن تقصیرهازان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کمزین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بدچندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شوداز بد پشیمان می​شوی الله گویان می​شویاز جرم ترسان می​شوی وز چاره پرسان می​شویگر چشم تو بربست او چون مهره​ای در دست اوگاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زناین سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشانچندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبانبانک شعیب و ناله​اش وان اشک همچون ژاله​اشگر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمتگفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیانگر رانده آن منظرم بستست از او چشم ترمجنت مرا بی​روی او هم دوزخست و هم عدوگفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصریگفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفتور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندناندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خودچون هر کسی درخورد خود یاری گزید از نیک و بدروزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهیگفتا که من خربنده​ام پس بایزیدش گفت روزان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفازان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطازان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطاچندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیاآن دم تو را او می​کشد تا وارهاند مر تو راآن لحظه ترساننده را با خود نمی​بینی چراگاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هواگاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفییا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب​هاکز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صداچون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندافردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعاگر هفت بحر آتش شود من درروم بهر لقامن در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرامن سوختم زین رنگ و بو کو فر انوار بقاکه چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکاهر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمیتا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست رایار یکی انبان خون یار یکی شمس ضیاما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لاپس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغایا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا

 ای یوسف خوش نام ما

1
2
3
4
5
ای یوسف خوش نام ما خوش می​روی بر بام ماای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ماای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ماای یار ما عیار ما دام دل خمار مادر گل بمانده پای دل جان می​دهم چه جای دلای درشکسته جام ما ای بردریده دام ماجوشی بنه در شور ما تا می​شود انگور ماآتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ماپا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ماوز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما

 آن شکل بین وان شیوه را

1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پااز سرو گویم یا چمن از لاله گویم یا سمنای عشق چون آتشکده در نقش و صورت آمدهدر آتش و در سوز من شب می​برم تا روز منبر گرد ماهش می​تنم بی​لب سلامش می​کنمگلزار و باغ عالمی چشم و چراغ عالمیآیم کنم جان را گرو گویی مده زحمت بروگشته خیال همنشین با عاشقان آتشینای دل قرار تو چه شد وان کار و بار تو چه شددل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی اوای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسیای رونق جانم ز تو چون چرخ گردانم ز تودیگر نخواهم زد نفس این بیت را می​گوی و بسآن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبااز شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش صبابر کاروان دل زده یک دم امان ده یا فتیای فرخ پیروز من از روی آن شمس الضحیخود را زمین برمی​زنم زان پیش کو گوید صلاهم درد و داغ عالمی چون پا نهی اندر جفاخدمت کنم تا واروم گویی که ای ابله بیاغایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ماخوابت که می​بندد چنین اندر صباح و در مساوان سنبل ابروی او وان لعل شیرین ماجرامن دوش نام دیگرت کردم که درد بی​دواگندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیابگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد